سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اطلاعیه (یکشنبه 95/6/28 ساعت 10:30 عصر)

سلام به کاربران وبلاگ نویس امیدوارم حال همه تون خوب باشه باتوجه به نوشته ها وشعر ها که شخصا خودم نوشتم ودر حال حاضر نظرات

شما کابران گرامی برای من خیلی مهم ?لطفا نظرات خودتان را بنویسید تا بتوانم نوشته های زیباتر وقشنگ تر وبا ذهن بازتر وروحیه شادتر اراعه دهم .

باسپاس عسل محمودی





عشق من (چهارشنبه 95/6/17 ساعت 4:14 عصر)

میخواهم صدایت کنم 

صداکردن امید است .هدف است .عشق است.

میخواهم تورا در اغوش بگیرم که در اغوش گرفتن عشق است تمام وجودم برای رسیدنت بی تاب است 

فقط تو را میخواهم ای عشق من 

میخواهم ببوسمت که بوسیدنت تنها وفقط از ان من است

ای عشق شیرین وکوچک من 

میخواهم محل هایی که تو رفتی برم تا شاید انجا تو را ببینم وقدم گاهایت را با گل های قرمز گلباران منم

من تنها تو را میخواهم .فقط تو 

فکر میکنی چرا دستانم جان دارند فقط به خاطر تو 

اه  خدای من دوستت دارم 

چون تو حافظ مهربان من هستی 

تنهایم خدا 

امیدم فقط تو هستی 

ای عشق بی همتای من 

میخواهم فقط نگاهت کنم .نگاه کردنت باعث به یاد اوردن خاطره هاست

تو مال من هستی .ذره ای از تورا به کسی نمیدهم .فقط مال من 

اگر روزی صدمه ای به تو وارد شد اعضای بدنم را تکه تکه میکنم 

ای عشق کوچک من ......





دفتر دل (چهارشنبه 95/6/17 ساعت 4:6 عصر)

سلام ای نازنین وجود م

ای کسی که مهر تو باعث ارامش من است 

ای کسی که دیدنت .باعث افتخار وبزرگی من است 

ای کسی که گل های دنیا فقط برای تو وبه افتخار تو باز میشوند 

ای کسی که شیرینی لبهای تو مانند عسل شیرین است 

ای کسی که گرفتن دستانت ارزوی من است وبلکه رویای من است .

تورا در کدامین سو باید یافت 

در کدامین نقطه جهان تو را جست 

ایا میشود تو را انسات خطاب کرد 

خدای من 

زیبایی یارم وصف ناشدنی است ?چگونه میتوانم او را توصیف کنم 

او به زیبایی خورشید به روشنی ماه وبه پاکی وزلالی اب است 

اری تصور کردن او سخت است 

به خاطر همین من دیوانه وار عاشق او شدم وهستم 

ایا به او میرسم

ای عشق من      تو را در کجا میتوان جست.





دفتر عشق (دوشنبه 95/6/15 ساعت 11:59 عصر)

باز هم امدم 

تورادر رویاهای خودم بسته بودم 

اندوه وغم عالمم را فراگرفته بود 

چه‌کنم 

تنهایم در این دنیای گرگ صفت !کهدر ان انسان ها نقش ادم بودن را بازی میکنند ولی در حقیقت گرگ صفت وگرگ سرشت هستند 

البته این در مورد بخشی از انسان ها صدق میکند 

من چه میگویم ایا من خود کیستم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جواب سوالم از ان کیست ؟؟؟؟؟؟؟؟

بله منم یه ادم .یه انسان .یه عاشق 

ایا من لیاقت عاشق بودن را دارم 

متنفرم از این روزگار مرده .یخ زده .پست 

متنفرم 

دنیا هیچ وقت بر وفق مراد تو نیست بلکه همیشه برعکس عمل میکند 

تو می دانی من چه میگویم 

اری من دیوانه شدم 

عشقت .وجودت .نفست 

مرا دیوانه کرد .اواره تو شدم 

بیمار گشتم 

در زمان بیماریکسی نبود که مرهمم شود .تنها بودم .....بی کس بودم ....محتاج کمک بودم ..

کمک خواستم اما دریغا کسی کمکم نکرد 

یاریم نکرد 

خواستم التماس بکنم مرا دیوانه خطاب کردند 

گریه کردم تا اینکه یک روزی چشمانم هم سفید شد 

مردمان گرگ صفت عاشقیت مرا دیوانه بودن خطاب کردند 

اری سوختم در حسرت رسیدن به مانند شمع اما غافل از این که شمع عاشق حقیقی شد امامن 

نشدم .اری من در عشق تو کالبد ام را از بین بردم تا به تو برسم .چشمانم سویی ندارد .زبانم همدمی برای صحبت ندارد .جانم امیدی برای زنده بودن ندارد.نفسم همدمی برای زنده بودن ندارد 

ندارد .ندارد .ندارد .

سوختم در حسرت یک یا لبت        غیر لیلا در نیامد از لبت 

حال که این لیلا که خوارت کرده بود         درس عشقش بی قرارت کرده بود  

مرد راهش باش تا شاهت کند              صد چو لیلا گشته در راهت کند 

 

باعث شد





عزیز دلم (شنبه 95/6/6 ساعت 7:45 عصر)

برای تو مینویسم 

تنها برای تو 

امدنت افتخاری است

بوسیدنت ارزوست 

ای عشق کوچک من 

تو برای من هم چون امید هستی برای عاشق 

بودنت در این دنیا  نشانه عشق است برای من 

ای رویای تمام عاشقان

تو را دوست میدارم 

تو را دوست میدارم 

تو را دوست میدارم

ایا من لیاقت عشق تو را دارم 

خدایا کمکم کن مهرش را در ون سینه ای کوچکم بپرورانم،

کمکم کن خدا 

تنها برای تو مینویسم 

ای کسی که امدنت باعث شیرینی لباهای عاشقان شد 

 

 

تنها به تو میگویم

ای کسی که امدنت باعث در اوردن من از تنهایی شد 

فقط تویی ،،،،

 





پروانه (شنبه 95/6/6 ساعت 7:36 عصر)

میگویم،،،من‌میگویم 

از سوختن هایم در وصف یار میگویم

همچون پروانه که در راه عشقش سوخت

من میسوزم

در راه تو میسوزم

عجب جمله ای این جمله (ای پروانه عاشقی را از شمع بسوز کان سوخت دم بر نیاورد)

اری باید رسم عاشقی از پروانه اموخت،

مدعیان عشق بسیارند اما کدامین نفر،کدامین کس،درراه میسوزد دم بر نمی اورد 

میگویم من

چه شب که به انتظار تو نشستم ،چشمانم سفید شد‌اما تو نیامدی

چه بگیم که رسم عاشقی بد دردی است 

باز میگیم عاشقیت از شمع بیاموز ،کان سوخت دم بر نیاورد 

همچون سی مرغ رفتند به سوی یار وبه ابدیت پیوستند

ای یار سوختن در راه تو افتخاری است ،بزرگی است ،امید است ،هدف است

ای کاش من این افتخار را کسب کنم 

دراه تو ،برای تو ،بسوزم دم برنیاورم

ای یار به من قول بده اگر سوختم در عشقت ،از تو خواهش میکنم قطره ای از چشمان سیاهت نیاید ،اگر امد من خودم را نمی بخشم

ای شمع عشق تو بر همه ی عشاق سروریست 

افتخار است

ای کاش سوختن تو را سرمه ی چشمانم میکردم ،عجب افتخاری است سوختن دم بر نیاوردن

عجبا

به تو میگویم ،از ملالت ها،دوری ها،رنجها،دوستی ها 

اینها هر کدام صد سال زمان برای گفتم میخواهد اخر عشق من الهی است ،خالص است

خدایا ،خداوندا در این زمانه نگه دار عشق من باش .......





سرزمین عشاق (پنج شنبه 95/6/4 ساعت 11:22 صبح)

منم همون بهونه ی همیشگی

مزاحمم‌ میدونم ،ولی خوب چیکار کنم

امروز هوات کردم ،برای دیدنت،

یار من کجایی

عزیزکم کجایی

نازنینم کجایی

دیشب تو خواب دیدمت

یعنی واقعا خودت بودی 

میون اون همه گل ،رز،مریم،،،،،

خوش به حالت

عجب جایی بود ،

صبح که شد ،دیدم بازم خواب بودم ،هوای دلم گرفت 

رفتم لب تراس دیدم هوا ابری شد گفتم خدایا تو دیگه چرا 

دستم دراز کردم تو دلم گفتم ؛:ببار   ببار     ببار    اگه بباری به کسی نمی گم به خاطر دل گرفته من باریدی 

دستم دراز کردم اولین قطره بارون گرفتم 

مالیدم به چشمام وسرمه چشم شد 

لحظه ها سپری میشود واسمان هم چنان میبارید ،انگار دل اسمون هم پر بود 

دلم بدتر گرفت 

رفتم چشمام بستم زیر بارون ،بارون که هم چنان میبارید منم میباریدم  چه لحظه ای بود 

انگار از ته دلم داشتم فریاد میزدم ،حق حق میکردم 

اشکم امد بونه هام خیس شدند 

گفتم خداجونم  گریه چقد خوب 

لحظات سپری شد دلم هم چنان هوای یار کرده بود  

اما اثری ازش نبود ،

رفتم تو اتاقم نشستم روی صندلی 

دست من نبود چشمام اشک میبارید 

یه لحظه به خودم امدم دیدم تو عالم رویا سرم روی پاهای یار 

خدایا چی میبینم 

این معشوق من

ای اشک های مزاحم ،چرا نمی زارید یارم ببینم ،اون همه چی من 

بهم گفت ،چرا انقدر بی تابی میکنی 

گفتم اخه تو میخوام 

گفت ،صبر کن لحظه وصال نزدیک  فقط صبر کن

گفت بیا بریم

کفتم کجا 

گفت به ابدیت 

گفتم اون جا کجاست 

گفت ؛سرزمین عشاق

پاهام جون نداشت ،قلبم داشت از سینه بیرون میومد ،دستم گذاشتم روشت 

وای خدا پاهام نای حرکت نداشت 

ییارم گفت دست بهم بده کمکت میکنم ،ولی نمی دونم چرا دستم به دستش نمی رسید 

لحظات خوبی بود 

یه لحظه از خواب پریدم ،رفتم سراغ یکی بهش خوابم گفتم میدونی چی گفت

گفت سرزمین عشاق همون بهشت،انگار یارت میانجی گری کرده که زودتر بری پیشش.........





خاطرات دهه شصت (سه شنبه 95/6/2 ساعت 3:0 عصر)

دلم لک زده برم دهه شصت

وای عجب روزگاری بودی ،هرچی بود خالص بود ،حون دادنا ،عشق ورزیدنا ،دوست داشتنا

همش عین اب بود ،پاک زلال 

فیلم هاش که نگو 

من اون موقع بچه بودم چیز زیادی یادم نمیاد ،این جملاتم ایده کسایی که از اون دوران برام میگفتند 

کوپن یادتون میرفتیم قند شکر میگرفتیم،ویا شیر که یه علامت گاو مانند  روی بطری شیشه ها بو

اخ اخ اتو بوسا چطور 

میبینی همش لذت ،عشق ،امید 

الان که دارم میبیم دلم لک زده 

ژیان یادتون ،پیکان چطور سالار جاده ها

عشق معرفت اوت دوران چی 

گذشت ،ایثار گری چی

جون دادن پای رفیق چی 

ناموس پرستی چی

میبینی هر چی بینویسم کم 

بس که دوران خوبی بود ،کی یادش اقای نفتی ،صدای لاهافی

توپ بازی بچه ها تو کوچه 

سبد زنبیل ،بوی نون تازه سنگگ

حال هوای عید نگونه انقدر خونه هم میرفیم که سیر نمیشدیم

هر موقع بهش فکر میکنم جز لذت بردن چیز دیگه ای نیست

الان چی 

از چه چیزیایی باید لذت ببریم 

ملاک ادما یا پول یا مدرک 

هیچی دیگه مهم نیست فقط پول مهم ،ادما از صبح تا شب فقط کارشون پول دراوردن 

اما چرا با این همه پول شاد نیستیم

دور هم هستیم ولی ذهنمون  یه جای دیگه است 

داریم به کجا میریم 

چرا انقدر احترام به پدر ومادر کم شده ،چرا انقدر صله رحم کم شده 

همش تقصیر خودمون 

خودم کردم که لعنت بر خودم باد......

 





فقط برای تو (سه شنبه 95/6/2 ساعت 2:40 عصر)

امروز نمی خوام از دوری یار برای معشوق ،،،،،چون دوری یار قصه ای جدیدی نیست 

همیشه بوده ،هست ،خواهد بود

یار قصه ای همه ی ما تو ی زندگی هستش 

امروز دلم هوای ایران قدیم کرده،فکر کنم دهه شصتی ها خیلی اون دوران دوست دارن وباهاش زندگی کردن 

واقعا هم همین ،دوران خیلی خوبی بود 

من با این که دهه ی هفتادی هستم وعاشق ده ی شصت هستم میدونی چراچون فقط بوی عشق ،معرفت،مردونگی میده

فقط بوی عاشق واقعی میده 

کجایید قیصر

فرمون

فردین

داش اکل

خان دایی

کجایید جاتون توی این  جامعه ی ما خیلی خالی،دلم هواتون کرده به خدا

راستش زیاد یادم نمییاد از اون دوران ولی از چیزایی که اطرافیانم تعریف میکنند خیلی دوست دارم 

یعنی دوست دارم مدام از این خاطرات بشنوم 

چراغ نفتی یادتون 

کتاباهای کلاسی چطور وای چه روزایی بودن،تصمیم کبرای،چقد قشنک بود درس خوندن ،شلوارهای پاچه گشاد،رسم مردونگی جوونای هجده ساله،مانتو های گشاد وبلند خانوما،ولی همه اینا جدا

فیلم های قیصر جدا یادتون اون زمون قیصر یا فردین عاشق یه دختر میشد یا جون میداد یا خون 

اما الان چی پسر با دختر حرف میزنه بهثانیه نکشید با یه دختر دیگه حرف میزنه

رفیق در حق رفقش نامردی میکنه،

با چادر میری بیرون بهت میگن امل،عقب مونده

لباس گشاد میپوشی بهت میخندن

پسرا خودشوت کردن مثل دخترا 

کدوم پسر توی دوران دهه ی شصت ابرو برمیداشت ؟؟؟؟

اره از ماست که برماست

الان پسره ویا دختره چنان سرش تو گوشی انگار داره اتم میشکافه ،،،،بابا بسه به خدا

یاداریم به کجا میریم ،کجا 

این زمونه ی تکنولوژی

این زمونه ی مردونگی 

برادر ،دوست نداره برادرش

خواهر دوست نداره خواهزش

دونفر به هزار زور زحمت باهم اذدواج میکنن دو روز دیگه طلاق میگیرن

این بود جامعه ی مدرن 

امام زمان دلش پر از این روزگار

ببخش ما رو اقا 

خواستیم مدرن بشیم خودمون شبیه غربیا کردیم اما الان پشیمونیم

کجایند قیصرها ،کجایند فردفردین ها که رسم عاشقی یادمون بدند

هر موقع صدای دکلمه هاشون میشنوم فقط یه چیز تو ی ذهنم تداعی میشه اونم معرفت 

همین

وقتی یکی بهم میگه دهه شصت نسل سوخته است بهش میگم بهترین دوران دهه ی شصت 

چون هر چی بود خالص بود،عشق بود ،وفا بود ،لذت بود 

ای کاش برمیگشتیم به اون دوران بیشتر لذت میبردیم





فقط برای تو (سه شنبه 95/6/2 ساعت 2:29 عصر)

امروز نمی خوام از دوری یار برای معشوق ،،،،،چون دوری یار قصه ای جدیدی نیست 

همیشه بوده ،هست ،خواهد بود

یار قصه ای همه ی ما تو ی زندگی هستش 

امروز دلم هوای ایران قدیم کرده،فکر کنم دهه شصتی ها خیلی اون دوران دوست دارن وباهاش زندگی کردن 

واقعا هم همین ،دوران خیلی خوبی بود 

من با این که دهه ی هفتادی هستم وعاشق ده ی شصت هستم میدونی چراچون فقط بوی عشق ،معرفت،مردونگی میده

فقط بوی عاشق واقعی میده 

کجایید قیصر

فرمون

فردین

داش اکل

خان دایی

کجایید جاتون توی این  جامعه ی ما خیلی خالی،دلم هواتون کرده به خدا

راستش زیاد یادم نمییاد از اون دوران ولی از چیزایی که اطرافیانم تعریف میکنند خیلی دوست دارم 

یعنی دوست دارم مدام از این خاطرات بشنوم 

چراغ نفتی یادتون 

کتاباهای کلاسی چطور وای چه روزایی بودن،تصمیم کبرای،چقد قشنک بود درس خوندن ،شلوارهای پاچه گشاد،رسم مردونگی جوونای هجده ساله،مانتو های گشاد وبلند خانوما،ولی همه اینا جدا

فیلم های قیصر جدا یادتون اون زمون قیصر یا فردین عاشق یه دختر میشد یا جون میداد یا خون 

اما الان چی پسر با دختر حرف میزنه بهثانیه نکشید با یه دختر دیگه حرف میزنه

رفیق در حق رفقش نامردی میکنه،

با چادر میری بیرون بهت میگن امل،عقب مونده

لباس گشاد میپوشی بهت میخندن

پسرا خودشوت کردن مثل دخترا 

کدوم پسر توی دوران دهه ی شصت ابرو برمیداشت ؟؟؟؟

اره از ماست که برماست

الان پسره ویا دختره چنان سرش تو گوشی انگار داره اتم میشکافه ،،،،بابا بسه به خدا

یاداریم به کجا میریم ،کجا 

این زمونه ی تکنولوژی

این زمونه ی مردونگی 

برادر ،دوست نداره برادرش

خواهر دوست نداره خواهزش

دونفر به هزار زور زحمت باهم اذدواج میکنن دو روز دیگه طلاق میگیرن

این بود جامعه ی مدرن 

امام زمان ا





<      1   2   3   4   5      >
 
کد حباب و قلب
کد حباب و قلب


دریافت کد آهنگهای وبلاگ

!-- MP3 player by www.paeizi.ir --->




دریافت همین آهنگ






دریافت کد آهنگ برای وبلاگ



ghalebeweb.blogfa.com

t>