سلام ای ماه شب تابان من
ای انکه با دل های عاشقان دوستی
سلام ای زیباترین مونس وهم دم دل های عشاق
سلام ای بهترین وخالص ترین گل برای لیلی
سلام
منم مجنون
اواره ام در عشق لیلی
خسته ام از جان لیلی
اه خدای من لیلی کی از این کوچه میگزد تا دمی اورا ببینم وقلبم تسکین یابد
رهگذری که از ان جا عبور کرد گفت عشق لیلی بر چگونه است گفت از جانم شیرین تر است
رهگذر گفت لیلی که من دیده ام ان چنان هم تو می گویی زیبا نیست پس تو عاشق چه چیز لیلی شدی؟؟
مجنون براشفت ،
در ان اشفتگی خندان شد گفت
اگر در دیده ی مجنون نشینی به از لیلی نکویی بینی
مجنون گفت لیلی برای من مانند پاک ترین عشق،وزیباترین موجود جهان است
وهرگز دست از سر او برنمی دارم فقط در یک صورت انگاه که در خاک خفته باشم وبمیرم
مرد رهگذر وقتی شوق عشق مجنون را به لیلی دید حیرت زده شد ،وگریست به خاطر ان دو نفر
از خداوند منان ارزو میکنم از این عشق ها زیاد کند ،امین
|