صدایم کن ای عشق
صدایت ارامش وجودی خاطرهاست
صدایم کن
صدای تو تجلی خاطره هاست
باتو بودن ،باتو مردن
فقط وفقط امید است
هدف است
ای یار عاشق من
تو را به اندازه ی تمام جهان دوست میدارم وامدن تو برای من منجی امدن همه ی دنیا است
یادم ارد ان شب مهتابی
که یادت در پشت بام خانه اشکهایم امانم را برید
ستاره را که دیدم به من چشمک میزند
دست بر سر انداختم وگفتم او یار من است
به من پیام بودنش را میدهد
دیوانه شدم
اشکهایم ناخوداگه بالش زیر سرم را خیس کرد
گویی عقل از سرم وریده بود
گویی بی تاب شده بودم
شروع به حق حق کردن میکردم
ای دیوانه بس کن چه میکنی
اری من بودم که با چشمک زدن ستاره ان را یار پنداردم
خدایا من دیوانه را ه یار شدم
کیست که باور کند
تو کیستی
تو چیستی
تو فقط مال منی
اگر روزی کسی به تو نگاه کرد
اهی خواهم کشید که صدای اهم تا اسمان هفتم برود
شب داشت سپری میشد ومن هم چنان ناله میکردم
گویی صدایی میگفت ناله نکن ،مژده وصال یار میدهم
فرشتگان در اسمان به پایکوبی مشغولند
ناراحت نباش
اری صدایی در گوشم این سخنان را زمزمه میکرد
صبح شد
اما ،،،،،،،،،،،،،،،،
یارم نبود
|